بی‌گانه

حدیث نفس‌های یک فقره ذهنِ مستعدِ به‌غایت متشتت

بی‌گانه

حدیث نفس‌های یک فقره ذهنِ مستعدِ به‌غایت متشتت

بی‌گانگی شده‌ست ز عالم مراد ما
یادش بخیر هر که نیفتد به یاد ما!

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

وتد چندم؟

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۴۳ ب.ظ

محی‌الدین یک دایه داشت به اسم «فاطمه بنت مثنی»؛ زمانی که در کودکی می‌خواست از دایه‌اش جدا شود او محی را تنگ در آغوش فشرد و گفت :«به‌دنبال اوتاد چهارگانه‌ات بگرد وقلبت را پاک نگه‌دار، آنگاه وتد تو، تو را درخواهد یافت».  

بعد از آن است که محی‌الدین آواره‌ی هر شهر و دیاری می‌شود تا نشانی از اوتادش پیدا کند و در طی این اسفار است که خود او تبدیل به شیخ اکبر می‌شود...  سال‌ها به هوای اینکه فلان عالِم زمان می‌تواند یکی از تکیه‌گاه‌های او باشد شاگردی و خدمتگزاری‌اش می‌کند تا در نهایت میفهمد که نه! این آدمِ من نبود... در شام و آندلس و مکه و مراکش هرکدام را می‌یابد، یکی‌شان جوان فقیر و بیماری‌ست که ابن‌عربی تنها یک روز با او همنشین می‌شود و پیش از آنکه پرده از حقیقت برایش برداشته شود، آن جوان می‌میرد... خلاصه که هرکدام به نوعی او را در مسیر همراهی می‌کنند.  

از ابتدای ماه با خودم کلنجار می‌رفتم که نکند فلان کسی که مدت‌هاست به او دسترسی دارم اما به طرز بیمارگونه‌ای محل‌ش نداده‌ام بتواند کمی از این تب لاعلاج بکاهد و مجال ایستادن به من بدهد. شنیده‌ام که پیش از انقلاب توی شریف فیزیک خوانده، بعد هم جامعه‌شناسی و مدت مدیدی هم‌نشین علامه طباطبایی بوده، روزهای آخر رمضان دل به دریا زدم و پیامش دادم، خودم را معرفی کردم و شرح حالی از ابتلائاتم را برایش بازگو کردم؛ به پیوست حرف‌هایی که بی‌شک کم از الحاد نداشت و موضع‌م را نسبت به تخدیری شدن دین روشن می‌کرد؛ همان هنگام نجف بود و در محضر علی، نشد پاسخ بدهد. تا دیروز...
یکهو دو فقره فایل صوتی برایم در تلگرام ارسال شد هرکدام حدود ده دقیقه، تک تک جملات و مثال‌هایش نقطه‌زن بود! تبریک بابت «شک مبارک»، توصیه به نهراسیدن از تشتت و گم‌گشتگی، دستور به تعقل، تشویق آن نگاه الحادی و خیلی چیزهای دیگر درمورد «کار» و «تخدیر» و ... که شرح‌ هرکدام امری‌ست صعب

حالا من اما دوباره شک کرده‌ام
نکند باز درجا بزنم
نکند این مرد وتد من نباشد
نکند باز هم خودم بی‌لیاقتی کنم و بیندازم گردن طریق
نکند... نکند... نکند!

 

  • بیگانه

سال‌مرگ

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۱۰ ق.ظ

قلب ماهیچه‌ای‌ست حدوداً سی‌صد گرمی که مشتمل است بر چهار حفره؛ دو بطن و دو دهلیز. بشر خیلی چیزها درمورد قلب می‌داند، مثل اینکه چهار دریچه دارد؛ مثل اینکه خود قلب توسط رگ‌های کرونری تغذیه می‌شود؛ مثل اینکه آئورت مهم‌ترین سرخرگ‌ است و خون را از بطن چپ خارج کرده و به سایر نقاط بدن می‌رساند، مثلِ اینکه... .
ما خیلی چیزهای دیگر هم درموردش می‌دانیم... اما من هرچه کتاب‌های فیزیولوژیِ پزشکی و آناتومی را زیرورو کردم ندیدم جایی نوشته باشد که قلب، «ستون» هم دارد!

خودِ استعاره‌ی ستون همواره مفهومی ارجمند بوده، نماز را به ستون تشبیه کرده‌اند که یعنی اگر بریزد، خانه‌ی ایمان ویران می‌شود... اعراب وقتی ستونِ خیمه‌ی کسی را می‌انداختند یعنی که آن فرد رفته، دیگر نیست و قلبش از تپش ایستاده.
من می‌دانم قلب چیست... معنای لغوی و ضمنی ستون را هم بلدم اما نمی‌دانم ستونِ قلب دقیقاً‌ کجاست و چه‌کار می‌کند!‌

اما او می‌دانست...

لابد می‌دانست که درست توی چشم‌هایم زل زد -طوری که انعکاس خودم را در قرنیه‌اش می‌دیدم- و در همان لحظه‌ای که فقط من بودم و چشمانِ او،‌ دمِ گوشم نجوا کرد که
«تو ستون قلب منی!»....
من؟ نه! من خیلی حقیرتر از آنم که ستون قلب چون اویی باشم.
اما فکر کنم پربی‌راه هم نمی‌گفت... الان یک‌سال است که آن ستون متلاشی شده و آن قلب از تپش ایستاده و آن خانه ویران گشته.

اما ‌من هنوز درنیافته‌ام که اول ستون می‌ریزد و بعد قلب از هم می‌پاشد یا که بالعکس... من متلاشی شدم‌ که او رفت یا او رفت و من در هم شکستم؟
نمی‌دانم!

پ‌ن: برای آن‌هایی که چون من «سندرم عکس بی‌قرار» دارند...
مِن‌بعد هنگام فشردن دکمه شاتر و پیش از اینکه یک لحظه و یک قاب را در تاریخ جاودانه کنید، از نظر بگذرانید که ممکن است این عکس و این قاب برای مدت‌ها تنها ملجأ و پناه‌گاه شما برای دل‌تنگی باشد؛ تلخ‌ است و بُهت‌آور اما اگر این‌کار را بکنید، جدای از اینکه در قاب‌بندی و ثبت حال‌وهوای تصویر توجه بیشتری به خرج می‌دهید، قدر سوژه را نیز بیشتر خواهید دانست! از من گفتن بود.

  • بیگانه