دیدار
چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۲:۳۹ ق.ظ
پسِ چندین ماه دوری و فراق/غ
دیشب مجدد توی آینه خودش را نشانم داد
زل زد توی چشمهایم و یادم آورد که با قوت همانجا نشسته و همچنان بر عهدی که بسته استوار است!
قسمخورده تا فرانکنشتاینوار نفسِ راحتی نکشد و از پای ننشیند تا روزی که شکستن و نا-بود شدنم را ببیند...
نمیدانم این دیدار به واقع محقق شده یا اینکه از عوارض ساعتها بیخوابی ممتد و گرسنگی و خونبازیِ مفصل امشب است
من دیدمش! پس وجود دارد...
منِ آینهییِ ام همانجاست
هنوز
و کاش چوب جادوی هرماینی را داشتم و ذکر شریفهی obliviate را
نیست میشدم و نیست میماندم... چونان که گویی هرگز هست نبودهام
اصلا گیرم که «بیگانگی شدهست ز عالم مرادِ ما»
و «یادش بخیر هرکه نیفتد به یادِ ما»
اما
از که بگریزم؟
از خود؟
ای محال!
- ۰۳/۰۲/۱۲