معنا درگیریِ مزمن
با اولین مفهوم دینی که دچار چالش شدم، جهنم بود... نمیفهمیدم که چطور برای اموری که انجام میدهیم باید تنبیهی از جنس ماده و جهان فیزیکی در نظر گرفته شود؛ البته این ابهام بعدها با شنیدن تعریفی که عین صاد از جهنم ارائه داد برایم حل شد.
بعدتر با مفهوم ثواب مشکل پیدا کردم... یعنی چی که ثواب داره؟ یعنی ارزش عملی که من انجام میدهم به پاداشیست که چیزی خارج از آن عمل آن را تعیین میکند؟ نمیدانم ولی باوری که برای خودم ساختهام اینست که ثواب چیزی نیست جز اثر وضعی مطلوبی که آن عملِ درست روی من میگذارد و مایهی رشد من میشود و همین رشد بهترین پاداش من است، نه اینکه کسی از خارج بخواهد پاداشی برایش در نظر بگیرد! سختی پختن پیتزا با لذت حاصل از خوردنش جبران میشود نیازی نیست کسی از بیرون لذتی برایش در نظر بگیرد... چه مثال مسخرهای زدم 🤦🏻♂️
الان با مفهوم حاجت به مشکل خوردهام... تو اگر توانایی و ظرفیت رسیدن به چیزی را داشته باشی به صورت خودکار میرسی و اگر بخواهم دقیقتر بگویم میتوانی از موقعیت استفاده تام ببری، اگر نه! خواستنِ صرف بیفایده است! نهایت چیزی که از مفهوم «حاجت گرفتن» میفهمم این است که بخواهی به تو کمک کنند تا ظرفیت وجودی دستیابی به چیزی را درون خودت ایجاد کنی؛ که این هم باز انقلت دارد!
امروز توی فکر بودم، برگشت بهم گفت :
+ «چته؟»
ـ « دارم به همه چی شک میکنم!»
+ « چه غلطا! مسخره بازی درنیار... مکارم اگر چپ کنه، تو چیزیت نمیشه »
- « :)))) »
خلاصه اینکه چه غلطا
نوشتههایم را جدی نگیرید، مشتی شطحیات است که میپاچد روی کیبورد
- ۰۱/۰۵/۱۴