بی‌گانه

حدیث نفس‌های یک فقره ذهنِ مستعدِ به‌غایت متشتت

بی‌گانه

حدیث نفس‌های یک فقره ذهنِ مستعدِ به‌غایت متشتت

بی‌گانگی شده‌ست ز عالم مراد ما
یادش بخیر هر که نیفتد به یاد ما!

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

وجد و وجدان

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۵۶ ب.ظ


جلسه آخر را از آن‌جا شروع کرد که «من مدیرِ دانشگاه آریامهر -شریفِ فعلی- بودم و هنوز هم خودم را جزئی از آن می‌دانم؛ من هرگز از آن سِمَت استعفا ندادم و توسط سروش و سایرین اخراج شدم!» گریزی زد به زمانی که در ام‌آی‌تی فیزیک می‌خوانده و از همان وقت سودای علمِ اسلامی در ذهن می‌پرورانده و همین رویاها منتهی به تاسیس دپارتمان فلسفه علم دانشگاه شریف شد و او میرا‌ث‌ش در آن دانشگاه را به مهدی گلشنی سپرد تا بال و پرش دهد.
پیرِ فرزانه در نود سالگی چنان تبحر و تسلط بی‌نظیری بر کلام دارد که متحیرتان می‌کند. هر عبارتِ تخصصی را از زبانِ مبدأ آن نظریه نقل می‌کند! وقتی حرف از یونان می‌زند عبارت یونانی را می‌گوید، وقتی به آگوست کنت می‌رسد لاتین، برخی‌ را به فرانسوی و برخی دیگر را به آلمانی! ما به ازای پارسی همه آن را نیز در نزدِ ذهنش حاضر دارد. بسامدِ استفاده از کلمات انگلیسی در سخنان‌ش از منِ آمریکاندیده ده‌ها برابر کم‌تر است.
می‌گفت مسیحیت مدعی‌ست که دینِ عشق است اما اسلام دینی از جنس آگاهی‌ست، برای همین هم با عبارت «لااله‌الا‌الله» حاصل می‌شود. عبارتی که از سنخ آگاهی‌ست. می‌گفت علت بروز عصر طلایی علم در اسلام همین آگاهی‌دوستی در میان مسلمانان بود و علت اینکه علمِ آن‌زمان -حتی در مواردی که با روشی تجربی و عینی حاصل می‌شده- به الحاد نمی‌انجامیده این‌ست که هیچ‌یک از نخبگان آن زمان اعتقاد بر انحصار روشی نداشته و نمی‌گفته تنها آگاهی‌ِ حاصله از فلان روشِ خاص معتبر است و لاغیر. برای هر مبحثی روشی منحصر بفرد داشتند و دچار خلط روشی نمی‌شدند، خیامِ ریاضی‌دان همان خیامِ فقیه و همان خیامِ لاادری‌گر و همان خیامِ طبیب است، اما در هرکدام از این زمینه‌ها روشی را برگزیده و مطالب را با هم خلط نکرده! خلاصه که نصر وقتی از دانشمندان مسلمان سخن به میان می‌آورد، وجد سراسر وجودش را پر می‌کند. وجد ...

درمورد نظریات شناخت و نحوه‌های حصول معرفت در نظر فلاسفه اسلامی سخن می‌گفت... یک‌جا برگشت گفت قوه‌ای که در انسان به شناختِ وجود می‌پردازد، وجدان است! و وقتی‌که وجود و وجدان در نقطه‌ای بر هم منطبق شوند، وجد حاصل می‌شود!حرف‌هایش به جان‌م نشست!
در پایان هم یادآور شد که «پیشینه خود را فراموش نکنید! این گنجینه را دست‌کم نگیرید!‌خرده‌نان‌های اندیشه غرب را جمع نکنید و نتایج حاصل از آن را مطلق نپندارید!» کمی امید پاشید در وجودمان اما همه‌اش یک‌جا پودر شد. جایی که می‌خواست خداحافظی کند...
«من وصیت کردم که بعد از رفتن بدن‌مو بیارن و در ایران دفن کنند! شایدم خداوند لطفش شامل حالم شد و قبل از اینکه اونطور به وطن بازگردم، زنده آمدم و با شما شاگردان و دوستان و وطنِ عزیزم دیداری تازه کردم... همه‌ی شما رو به خدا می‌سپارم»
و اندوه بر سرم آوار شد، نفسم‌ گرفت
هیچ‌کس حق ندارد وطنِ کسِ دیگری را از او بگیرد!
هیچ‌کس!
و ما چه می‌دانیم نصرها و مهدوی دامغانی‌ها و سیاوش کسرایی‌ها و... در این غربتِ غربیه چه کشیدند؟

 

  • بیگانه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی